اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاج حسین رضایی+فردیس+حیران» ثبت شده است

۱۷
اسفند

آیت حق ،فاتح لشکر، یل خیبر گشا

مانده ام از چه ندارد قصد جنگیدن چرا؟

همسرش دخت نبی در بین آتش پشت در

گشته صید کینه ی دشمن به صد جور وجفا

حیدری که همچو شیر بیشه هنگام نبرد

جنگجویان عرب را می شکافد از قفا

حیدری که ضربتش در روز خندق برتر است

از عبادتهای جن وانس در نزد خدا

حیدری که در شجاعت اشجع الناس است او

پس چگونه ریسمان بر گردنش شد آشنا

دست بسته می برندش سوی مسجد صدعجب

عرش و فرش و ساکنینش ،واله از این ماجرا

این سخنها را به حیرت گفت: تا مرد یهود

حیدر از او با نگاهی غارت دل می نمود

گفت حیدر: ای یهودی من همان نام آورم

شیرحقّ ، فرزند کعبه، حیدرم من حیدرم

من همانم فاتح خیبر ،امیر کائنات

در میان معرکه از شیر رزمنده ترم

اولین یار رسولم بنده ی پروردگار

زادگاهم قبله گاه و عالمی را سرورم

اینکه می بینی دو دستم بسته و درغربتم

اینکه می بینی سکوتم در عزای همسرم

اینکه می بینی گلم در پشت در افتاده و

اینکه می بینی چنین غمدیده زار ومضطرم

اینکه می بینی جسارت را تحمّل می کنم

با وجودی که وصیّ بر حق پیغمبرم

حقّ سفارش کرده ، تا در صبر سرداری کنم

سنّت پاک نبی را در جهان جاری کنم

گرچه دستم بسته اما کار عالم با من است

تا به ساحل بردن کشتی خاتم با من است

صبر من از فتح خیبر هم که گفتی برتر است

غربت و مظلومی و رنج دمادم با من است

راه تشخیص فتن ها و نفاق و تیرگی

راه تشخیص دوروئی های مبهم با من است

بعد پیغمبر همه رفتند و من تنها شدم

گرچه موسی با من و عیسی بن مریم با من است

نیل را بشکافم و من مرده زنده می کنم

در دلم غم نیست تا زهرای اعظم با من است

شیعه گردیدی تو حالا چون تفکّر کرده ای

خوب می دانی که با من حقّ و حق هم با من است

شیعه گی یعنی تفکّر در مسیر بندگی

بندگی یعنی ولایت ، با علی کن زندگی

  • حسین رضایی
۱۱
بهمن


خاک حریم پاک توام یاابوتراب
مشتی زآب وخاک توام یا ابوتراب
مانند نافه ای که شده از ختن جدا
مشتاق و سینه چاک توام یا ابوتراب

  • حسین رضایی
۲۳
دی

سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم

شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم

شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی

مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم

وسط روضه شود خون ز دو چشمت جاری

من به یاد تو به هر صبح و مساء و سحرم

خواب دیدم که سرم بر روی زانوی تو بود

خواب دیدم که تورا در سفری همسفرم

چه شود یک شبی از خواب که بر می خیزم

به تماشای رخ ماه تو افتد نظرم

چه شود از سر احسان به گدا سر بزنی

قدمی رنجه نما خاک قدومت به سرم

آنچه از لطف و کرامات تو دیدم این است:

مطمئنم برسد بر سر کویت گذرم

  • حسین رضایی
۱۸
دی

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

دردها با خم گیسوی تو درمان گیرد

عطر گلزار جمالت به فضا می پیچد

غصّه از جان بستاند،نفسم جان گیرد

بلبل نفس من از هجر تو سرگشته شود

با غزلخوانی خود تلخی هجران گیرد

نیست صاحب نفسی همرهی دل بکند

از دل غمزده این خواب پریشان گیرد

دارم امید در این جمعه به لطف تو خدا

به هواخواهی رویت به من آسان گیرد

ای دریغا که همه عمر شدم مست غرور

سائل عفو توام تا رَهِ غفران گیرد

عاقبت جود تو آید به تصدّق مولا

دستِ این عاصیِ درمانده ی (حیران) گیرد

  • حسین رضایی
۳۰
آبان


.

ای جلوه گاه صورت اسماء ذوالجلال

وی شاهراه حق وحقیقت ره کمال


مستجمع جمیع صفات جلالیه

در آینه به یکصد و ده رخ به حق جمال


تو با حقیقتی و حقیقت به جز تو نیست

ای رمز وراز حضرت خلاق لا یزال


در مدح تو لسان فلک لوح و هم قلم

ناقابل است و عرض ارادت بود محال


وقتی به مدح فضل تو قرآن رسیده است

غیر از کلام حق شده مدحت چو قیل وقال


عبد خدایی وبه عوالم تو سروری

مارا غلامی ات شده بر سینه چون مدال


عین اللهی و باب خداوند مطلقی

حق یاعلی باتو وحق تو تو باحقی 

  • حسین رضایی
۲۴
مرداد

حاج حسین رضایی (حیران)


  • حسین رضایی