اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۱۷
اسفند

آیت حق ،فاتح لشکر، یل خیبر گشا

مانده ام از چه ندارد قصد جنگیدن چرا؟

همسرش دخت نبی در بین آتش پشت در

گشته صید کینه ی دشمن به صد جور وجفا

حیدری که همچو شیر بیشه هنگام نبرد

جنگجویان عرب را می شکافد از قفا

حیدری که ضربتش در روز خندق برتر است

از عبادتهای جن وانس در نزد خدا

حیدری که در شجاعت اشجع الناس است او

پس چگونه ریسمان بر گردنش شد آشنا

دست بسته می برندش سوی مسجد صدعجب

عرش و فرش و ساکنینش ،واله از این ماجرا

این سخنها را به حیرت گفت: تا مرد یهود

حیدر از او با نگاهی غارت دل می نمود

گفت حیدر: ای یهودی من همان نام آورم

شیرحقّ ، فرزند کعبه، حیدرم من حیدرم

من همانم فاتح خیبر ،امیر کائنات

در میان معرکه از شیر رزمنده ترم

اولین یار رسولم بنده ی پروردگار

زادگاهم قبله گاه و عالمی را سرورم

اینکه می بینی دو دستم بسته و درغربتم

اینکه می بینی سکوتم در عزای همسرم

اینکه می بینی گلم در پشت در افتاده و

اینکه می بینی چنین غمدیده زار ومضطرم

اینکه می بینی جسارت را تحمّل می کنم

با وجودی که وصیّ بر حق پیغمبرم

حقّ سفارش کرده ، تا در صبر سرداری کنم

سنّت پاک نبی را در جهان جاری کنم

گرچه دستم بسته اما کار عالم با من است

تا به ساحل بردن کشتی خاتم با من است

صبر من از فتح خیبر هم که گفتی برتر است

غربت و مظلومی و رنج دمادم با من است

راه تشخیص فتن ها و نفاق و تیرگی

راه تشخیص دوروئی های مبهم با من است

بعد پیغمبر همه رفتند و من تنها شدم

گرچه موسی با من و عیسی بن مریم با من است

نیل را بشکافم و من مرده زنده می کنم

در دلم غم نیست تا زهرای اعظم با من است

شیعه گردیدی تو حالا چون تفکّر کرده ای

خوب می دانی که با من حقّ و حق هم با من است

شیعه گی یعنی تفکّر در مسیر بندگی

بندگی یعنی ولایت ، با علی کن زندگی

  • حسین رضایی
۰۲
اسفند

چلچراغ خانه ام سوسو نمی زد کاشکی
بهر من بر این جماعت رو نمی زد کاشکی
کاش زهرا پشت در هرگز نمی شد یاورم
یا عدو بر صورت وبازو نمی زد کاشکی
این که حالش گشته خوب و کارِ خانه می کند
کرده دلواپس مرا ،جارو نمی زد کاشکی
کاشکی امشب زمن رو برنگیرد لااقل
ساعتی را برقعه بر رو نمی زد کاشکی
کاشکی دیگر نباشد صبح ، این شام مرا
حرفی از هجران، خم ابرو نمی زد کاشکی
کاشکی هایم همه با رفتنش بر باد رفت
شمع روی فاطمه سوسو نمی زد کاشکی

  • حسین رضایی
۱۸
بهمن


ای علّت شادابی باغ احساس

وی گلشن بوته بوته گلهای یاس

تنها نشدی ساقی اطفال حسین

شد آب فرات تشنه ات یا عباس

  • حسین رضایی
۱۸
بهمن


دل بسته ام به دلبر پایین پای تو

پر می زند کبوتر دل در هوای تو

باشد قرار سینه ی آشفته ام حسین

ذکر فضائل حرم و کربلای تو

ای آنکه عرش وفرش و فلک،لوح والقلم

نتوان نوشت قطره ای از خونبهای تو

مسکین ترین گدای تو ام ،سائل توام

دارم طمع به دست کریم و سخای تو

امشب چقدر گریه به پایت شده روان

این اشکها چه قابل قدر وبهای تو؟

امشب چقدر گریه به پایت شده روان

مادر نشسته بر در صحن وسرای تو

شد روضه خوانِ مجلس شبهای جمعه ات

زهرا و ، مهدیش شده صاحب عزای تو

از بسکه گریه کرده به پای مصیبتت

خون ریزد از دو دیده به شرح منای تو

  • حسین رضایی
۱۱
بهمن


خاک حریم پاک توام یاابوتراب
مشتی زآب وخاک توام یا ابوتراب
مانند نافه ای که شده از ختن جدا
مشتاق و سینه چاک توام یا ابوتراب

  • حسین رضایی
۲۳
دی

سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم

شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم

شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی

مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم

وسط روضه شود خون ز دو چشمت جاری

من به یاد تو به هر صبح و مساء و سحرم

خواب دیدم که سرم بر روی زانوی تو بود

خواب دیدم که تورا در سفری همسفرم

چه شود یک شبی از خواب که بر می خیزم

به تماشای رخ ماه تو افتد نظرم

چه شود از سر احسان به گدا سر بزنی

قدمی رنجه نما خاک قدومت به سرم

آنچه از لطف و کرامات تو دیدم این است:

مطمئنم برسد بر سر کویت گذرم

  • حسین رضایی
۲۳
دی

دوباره روضه رسیده به اوج خود یاران

چکیده نم نم اشکم ز دیده چون باران

زمان خواندن دم های نوحه و واحد

رسیده و شده وقت دَمِ میانداران

بگو که زود بگوید دَمِ حسین جان را

کجاست ناظم مجلس بگوید: آقا جان

سخن رسید به اینجا ،شکست بغض و سکوت

بخوان: دوباره تو ای روضه خوان ، بخوان قرآن

بخوان به یاد شهیدی، که هر شب جمعه

میان روضه به سر می زد از دل و از جان

به یاد آنکه فدای حریم زینب شد

به یاد آنکه شده خاک خسرو خوبان

  • حسین رضایی
۲۳
دی

مدافعین حریم ولایتیم آری

غریق بحر عمیق عنایتیم آری

به جبهه های نفوذ وجسارت وتهدید

علم به دوش امیر هدایتیم آری

شلمچه ، فکّه نُهِ دی،دمشق وکرببلا

فقط مسیر ولارا حکایتیم آری

اگر که مرد نبردو بصیر وآگاهیم

سلوک فاطمه را ما روایتیم آری

دوباره فتنه گری ها و دعویِ قدرت

دچارِ قاطبه ی بی کفایتیم آری

زمان شور و حماسه زمان تدبیر است

به وقت یاری رهبر نهایتیم آری

به دشمنان ولایت پیام ما ببرید

چو کوه حامی و یار ولایتیم آری

  • حسین رضایی
۱۸
دی

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

دردها با خم گیسوی تو درمان گیرد

عطر گلزار جمالت به فضا می پیچد

غصّه از جان بستاند،نفسم جان گیرد

بلبل نفس من از هجر تو سرگشته شود

با غزلخوانی خود تلخی هجران گیرد

نیست صاحب نفسی همرهی دل بکند

از دل غمزده این خواب پریشان گیرد

دارم امید در این جمعه به لطف تو خدا

به هواخواهی رویت به من آسان گیرد

ای دریغا که همه عمر شدم مست غرور

سائل عفو توام تا رَهِ غفران گیرد

عاقبت جود تو آید به تصدّق مولا

دستِ این عاصیِ درمانده ی (حیران) گیرد

  • حسین رضایی
۲۸
آذر


بیا بالین بابا ای مرا غمخوار مهدی جان

که باشد ای گلم این آخرین دیدار مهدی جان

اگر چه اشتیاق دیدن زهرا به سر دارم

مرا هجر وفراق تو دهد آزار مهدی جان

ندارم طاقتی بینم تورا سرگشته و حیران

که بی سامانی ات شد بر سرم آوار مهدی جان

بگو با شیعه از حسن جوار و سجده وتقوی

که خوشحالم کند اینها مرا بسیار مهدی جان

بگو با صدق و باردّ امانت، با ورع در دین

به ماگردید چون زینت، نه که سربار مهدی جان

کشیدم محنت و رنج و غم واندوه از ظلم و

جفای معتمد این جانی خونخوار مهدی جان

چنان زهر جفا کرده اثر بر پیکرم حتّی

قدح لرزان و رفع تشنگی دشوار مهدی جان

تمام خاطرم پرگشته از مظلومی مادر

شده خواب وخیالم داغی مسمار مهدی جان

بزن سیلی به روی قاتل محسن که از کینه 

شده کشته میان آن در و دیوار مهدی جان

خدارا شکر در کنج اسارت می دهم جان و

نمی گردد عیالم راهی بازار مهدی جان

الا "حیران "تو هم مانند ساعی از دل وجان گو

" عیان بر ماشود کی وعده ی دیدار مهدی جان"

  • حسین رضایی