گِردِ شمسِ رویِ پور فاطمه، چرخید ماه
مادری که مهر و آداب و وفا را اسوه بود
بر قدومِ خامس آل عبا، سایید ماه
می فشانید اشک و می گفتا: غلام آورده ام
تا که دَم زد از غلامی، وَه چه می بالید ماه!
چشمِ مه سوی حسین و دیده ی شه سوی او
شمس شد غرقِ شعف، وز شوق می خندید ماه
این گذشت و روز عاشورا ، به هنگام غروب
شمس گریان بر مه و بر شمس می گریید ماه
آن زمانی که شهابِ تیر باریدن گرفت
واژگون گردید ماه و بر زمین پاشید ماه
در خسوفی بی حد و اندازه، مَه کوچک شده
بسکه می بارید و می بارید و می بارید ماه
مَه خجل بود وز داغش آفتاب دین هلال
هودجی از آسمان آمد، وَزو، جوشید ماه
حضرت مَه آفرین، با حالتِ اِجلال و فرّ
آمد و شقّ القمر بگرفت و خود پیچید ماه
او صدا زد: "ابنی یا عباس" ای مه پاره ام
یا اخا گفت و لباس فاطمی پوشید ماه