اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۱۹
فروردين

تا که از بیت ولی الَه، عیان گردید ماه

گِردِ شمسِ رویِ پور فاطمه، چرخید ماه 

مادری که مهر و آداب و وفا را اسوه بود

بر قدومِ خامس آل عبا، سایید ماه 

می فشانید اشک و می گفتا: غلام آورده ام

تا که دَم زد از غلامی، وَه چه می بالید ماه!

چشمِ مه سوی حسین و دیده ی شه سوی او

شمس شد غرقِ شعف، وز شوق می خندید ماه 

این گذشت و روز عاشورا ، به هنگام غروب 

شمس گریان بر مه و بر شمس می گریید ماه 

آن زمانی که شهابِ تیر باریدن گرفت

واژگون گردید ماه و بر زمین پاشید ماه 

در خسوفی بی حد و اندازه، مَه کوچک شده

بسکه می بارید و می بارید و می بارید ماه 

مَه خجل بود وز داغش آفتاب دین هلال

هودجی از آسمان آمد، وَزو، جوشید ماه 

حضرت مَه آفرین، با حالتِ اِجلال و فرّ

آمد و شقّ القمر بگرفت و خود پیچید ماه

او صدا زد: "ابنی یا عباس" ای مه پاره ام

یا اخا گفت و لباس فاطمی پوشید ماه


  • حسین رضایی
۱۹
فروردين

ای واسطه ی رسول وحیِّ سرمد 

ای نقطه ی مابین احد تا احمد 

دانم به یقین تو مظهرٍ ، اَللّهی 

بر مقدم تو بُوَد سلام بی حدّ


  • حسین رضایی
۱۴
فروردين

ای سراپا عشق و پاکی وصفا

اسوه ی دلداری و صبر و وفا


ای بلندای عطا را قائمه

مادر گلهای باغ فاطمه

 

بر علی سرخیل مردان همسری

مرتضی را یاوری و دلبری

 

ای که در بیتِ علی بودی عزیز

از چه رو می خوانده ای خود را کنیز؟

 

دامنت مهدِ علمدار حسین

مهدِ شیر بیشه، کرّار حسین

 

چار فرزندت غلامِ حلقه گوش

شاهدانِ بزمِ پیرِ می فروش

 

آن فدائیانِ دشتِ کربلا

جرعه نوشانِ میِ قالو بلا

 

جعفر و عثمان و عون، عباس تو

جمله ی گلهای باغ یاس تو

 

یک به یک پرپر به نزد فاطمه

آن سه در میدان، یکی در علقمه

 

تو نبودی تا ببینی، رزمشان

در حمایت از ولایت، عزمشان

 

تو نبودی در برِ عبّاسِ خود

تا گشایی عقده و احساسِ خود

 

آن زمانی که ز ظلم و جور کین

تیر باران شد، فتاد از روی زین

 

نه دگر دستی به تن ماند و نه پا

شه می آمد قد کمان از خیمه ها

 

یک طرف مولا به الغوث الامان

یک طرف زهرا به زاری و فغان

 

گر نبودی کربلا ام البنین

سربلندی ای غریب بی بنین

 

چار فرزندت چه غوغا کرده اند

در دل هر شیعه جا وا کرده اند


  • حسین رضایی
۰۸
فروردين
ای رودِ خروشان به لبِ، باغ اقاقی

ای ساحل طوفان زدگان،حضرت ساقی


ایام عزاداریِ مادر شده، برخیز

وقتِ غم و غمخواریِ مادر شده، برخیز


گویند همه فاطمیان، آجرک الله

ای ماهِ بنی هاشمیان، آجرک الله


تو ارشدِ ابناء و یلِ ام بنینی

امروز به حُزن و به غم و غصّه قرینی


شد باز قفس، گشت رها، همچو کبوتر

دیگر ز مدینه چو پدر، پر زده مادر


آن مادرِ دلخون، که برای تو غمین بود

بعدِ تو به چشمانِ تر و اشکِ جبین بود


با گریه ی او اهل مدینه به تلاطم

می سوخت چو شمعی ز فراق تو و انجُم


می گفت حسین جان و به دل شعله زنان بود

او قبله گه جمله بکائینِ زمان بود


تنها نه که شیعه، به غمِ ام بنین سوخت

دل سنگ ترین، مردِ عرب نیز، حزین سوخت


عمری زِغم و داغِ عظیمِ، جَبَلَ الصَّبر

می ساخت به گلزارِ بقیع، صورتی از قبر


آن صورتِ قبری که همیشه گِل و تَر بود

از اشکِ دو چشمانِ تَرَش، غرقِ اثر بود


دیگر به بَرَش ام بنین ناله ندارد

در بینِ بقیع، با قدِ خَم لاله ندارد


  • حسین رضایی
۰۶
فروردين

رفتی و کِشتیِ بشکسته به ساحل مانده ست 

روسیاهی ست، که بر چهره ی باطل مانده ست 

همه ی شهر معطّر ز گلابِ یاس است 

یاسِ من، عطرِ گُلت ، قابل و کامل مانده ست 

اثری کز صدفِ پهلویِ تو، سیل آورد 

خوشه هایی است، ز یاقوت که بر گل مانده ست 

آب و جارو شده این خانه به اشک و مژگان 

گلِ خون های تو از ضربه ی قاتل مانده ست 

هر چه یادآور ایامِ خوش دوران بود 

جمع شد لیک غمِ هجر تو بر دل مانده ست 

حل هر مشکلِ عالم به دو دستان من و 

بی تو حیدر به دوصد سختی و مشکل مانده ست


  • حسین رضایی
۲۸
اسفند

گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است 

کن حلالم که دگر وصلِ سحر نزدیک است 

دیده ای گریه ی طوفانیِ زهرایت را 

یا علی رخصتِ دیدارِ پدر نزدیک است 

نشد آخر که ببینم پسرم محسن را 

الوداع، دیدنِ رُخسار پسر نزدیک است 

جای زخمی که ز مسمار به سینه گُل کرد 

داده آزار مرا چون به جگر نزدیک است

نتوانم دگر از روی زمین برخیزم 

این جراحات، علی جان به کمر نزدیک است 

 این سه ماهه غم تنهایی تو پیرم کرد 

عمرِ گُل کوته و گویی که سفر نزدیک است

می روم با دلی آکنده ز غم های حسن 

قصّه ی طشتِ پُر از خونِ جگر نزدیک است 

دَمِ گودال، حسینم به زمین می افتد 

ماجرای گلو و نیزه و سر نزدیک است 

وای از داغ رباب و لب عطشانِ علی 

به گلویش هدفِ، تیرِ سه پر نزدیک است


  • حسین رضایی
۲۸
اسفند
اوّلِ سال، فقط شمسِ رضا را عشقست 

در همه حال، فقط شمس رضا را عشقست 

اینکه خورشید شده، مبدا تقویمِ عجم 

گو به اجمال، فقط شمسِ رضا را عشقست 

نورِ خورشید، تجلّیِ خَمِ زُلفِ رضاست 

بی خط و خال فقط شمس رضا را عشقست 

صد چو یوسف به ترازوی ثمن جمع شوند 

دمِ مکیال، فقط شمس، رضا را عشقست 

ملکِ وحی به همراه ملائک گفت و 

زد پر و بال: فقط شمس رضا را عشقست 

کُلُّهم نور، ولی بینِ شموس و بینِ 

نبی و آل فقط شمسِ رضا را عشقست


26 جمادی الثانی 1436

  • حسین رضایی
۲۸
اسفند
خبر توطئه ی نبشِ قبور آمده است 

آری عمار، چو پیکی، به حضور آمده است 

یا علی خیز و نگر، باز عدو مستِ غرور 

بر حرمخانه ی زهرا به عبور آمده است 

پشتِ دیوارِ بقیع ، صف زده، شیطان صفتان 

در پیِ قبرِ غریبِ شه و بانویِ زنان

ناگهان، کوهِ غضب، از دلِ دریا جوشید 

از میان پاشد و با هیمنه، جوشن پوشید 

به جبین بست، به رزمِ علوی اش، سربند 

جرعه ای، از میِ قهّا ریَّتِ رب نوشید 

ذوالفقارش، به کف و نعره کشان، همچو اسد 

آمد آن مظهرِ اسماءِ جلالیِّ احد

روبهان تا که علی را، به تجلّی دیدند 

کرده قالب تهی، از شیرِ خدا ترسیدند 

قدرت الله رسیده، دمِ دیوارِ بقیع 

نُه فلک نیز، به همراهِ زمین لرزیدند 

گفت حاشا که شوید آگه، از این سرِّ خدا 

پُر نمایم، همه ی دشت ز خونهای شما

ذوالفقارم ز غلاف آمده بیرون. بیرون!

عقده های دو سه ماهه زده بیرون. بیرون! 

گردنش می شکنم، هر که بماند به بقیع 

بی وضو آمده در میکده، بیرون! بیرون! 

که دگر صبرِ علی بر لبِ پیمانه رسید  

خُمِ مِی، با دوسه پیمانه ، به میخانه رسید 

همه رفتند. علی یکّه و تنها مانده 

در کنارِ حرمِ مخفیِ زهرا مانده 

گفت: با همسرِ مظلومه ی غمدیده ی خود 

که تو رفتی و مرا غصّه و غمها مانده

فاطمه بعد تو بی یار و حبیب است علی  

در مدینه، تک و تنها و غریب است علی


  • حسین رضایی
۱۹
اسفند

 بسم الله الرحمن الرحیم

این غزل مرثیه ی کوتاه با ارشادات و راهنمایی شاعر با اخلاص اهل بیت حاج آقا "رضا باقریان" سروده شد.

 

تا که چشم فاطمه از فرط غمها بسته شد 

غربت و مظلومیِ حیدر به هم پیوسته شد 

صبر حیدر، همچنان کوه است، گرم و استوار 

از غم زهرای مظلومه چنین دلخسته شد 

دردِ دلهای علی، با چاه وقتی شد شروع 

که گل اش، از ساقه با ضربِ لگد بشکسته شد 

ابتدا یارِ علی را از نفس انداختند 

بعد، پیشِ فاطمه دستانِ حیدر بسته شد 

تا صدا زد دستِ او را از علی بنما جدا 

رشته ی عمر علی در کوچه ها، بگسسته شد

 

19 جمادی الاول 1436

  • حسین رضایی
۱۹
اسفند
تا حال ندیده ست زمان، بر رُخ خورشید

یک لکه ی مشکی زِ میان، بر رُخ خورشید

یا ابر سیه جای گرفته، به عذارش

یا سایه ی مه کرده مکان، بر رُخ خورشید

این نم نم باران، چه غم انگیز ببارد

این رودِ سرشک است روان، بر رُخ خورشید

گویا که زِ جور و زِ جفایِ زَمَن افتاد

سر پنجه ی سیلیِ جهان، بر رُخ خورشید

می کرد طلوع، بر پدرِ خاک، سه دفعه

این شمعِ فروزان به اذان، بر رُخ خورشید

دو نور الهی، دو قمر، هر دو درخشان

دو شمس به پیدا و نهان، بر رُخ خورشید


  • حسین رضایی