ای نور دل و عزیز خاتم
ای ریشه ی عقل و فهم و ادراک
ای آبِ حیات، در دلِ خاک
ای مظهرِ نورِ حیِّ داور
ای خیرِ کثیر، ای تو کوثر
ای معنیِ پاکی و طهارت
هستی، نمکی ترین، عبارت
ای وسعتِ رحمتِ الهی
ای مامنِ، جمله بی پناهی
ای گوهرِ خالص و دُرِ ناب
ای چشمه ی کوثر از تو سیراب
تو کوثر و ساقیَت علی شد
قلبِ تو لبالب از ولی شد
تو کوثر و جامِ دستِ حیدر
تو علّت هستیِ پیمبر
تو اُمِ ابی، عزیزِ طاها
عشقی تو و مادری به بابا
معیار و محک، به عشق، زهراست
او باطنِ قدر و شامِ احیاست
قدرش نتوان کسی بیان کرد
فهمش به جهان خدا، نهان کرد
او سرِّ خدایِ ذوالجلال است
بی فاطمه تا خدا، محال است
این حرف دل است، حرفِ سَر نیست
بی فاطمه از نبی خبر نیست
او سرِّ وجودِ باب باشد
بی او دو جهان سراب باشد
هستیِ علی و هم پیمبر
بستست، به تارِ مویِ کوثر
او محورِ جمله ی وجود است
بر تارِ ولایِ حق، چو پود است
این حرفِ دلست، حرفِ سَر نیست
از عشق، توقّعی دگر نیست
بنده ست، اگر چه او خدا نیست
او مظهرِ ذاتِ کبریاییست
ربیع الثانی 1423