اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۱۷
مرداد

گدای درگه زهرایم و هستم غلام حضرت صادق

منم مثل کبوتر، گرد و خاکی رویِ بام حضرت صادق

میانِ این همه نام قشنگ و اسمِ زیبای امامانم

شدم مست شرابِ ناب و شیرین شهدِ نام حضرت صادق

اگر شیعه شدم مدیون قال الصادق و علم الحدیثم من

خدا را شکر مهمانم به آهنگ کلام حضرت صادق

نه تنها شیعیان شاگرد دانشگاه علم و حکمتش بوده

که شیعه از خواص و سایرین طلّاب عام حضرت صادق

شده از او محرم با صفا و فاطمیه منشا عرفان

زیارت، گریه، آداب عزاداری، پیام حضرت صادق

محرم ها عزاخانه به پاکردن، وَ در بین عزاداران

توسّل، ندبه ها، روضه، بُوَد کارِ مُدام حضرت صادق

اگر بشنیده ای در ناحیه، مولای ما، خون ریزد از چشمش

چنین رسم عزاداری، بُوَد از صبح و شام حضرت صادق

الا (حیران) چه  دانی از ثنا و مدح و توصیف کمالاتش

بکوش امشب که نوشی جرعه ی عشقی ز جام حضرت صادق


  • حسین رضایی
۱۵
مرداد

تو امیر و عزیز و آقایی

صادقی از تبار طاهایی

بانی روضه های سقّایی

بین آتش به یاد زهرایی

کمرِ غصّه از غمِ تو خمید

وقتی آتش میان خانه رسید

مثل ابر بهار می گریی

مضطر و بی قرار می گریی

با دل پر شرار می گریی

از چه اینگونه زار می گریی

گریه هایت چه داغ و جانسوزست

بر دل ما چه شعله افروزست

گریه کم کن، کسی که صدمه ندید

شعله بر اهل خانه ات نرسید

پس چرا اینچنین قد تو خمید

مثل یک شمع سوخته آب شدید

حمدُ لله، کسی نسوخت دگر

نشکسته پری ز ضربه ی در

سیّدی چیست در تب وتابی؟ 

خسته ای از چه رو نمی خوابی؟

روزه ای یا که تشنه ی آبی؟

یاد هل من معین اربابی

یاد لبهای تشنه یاد حسین

آه، گردیده ای به شیون و شین 

بعد من نوبت امام رسید

نم نم اشک او زدیده چکید

آهوی ناله اش ز سینه رمید

ضجّه هایش رسید تا ناهید

از حسین و غریبی اش می گفت

از دو چشمان در و گوهر می سفت

ناله سر داد آن امام همام

ششمین جانشین خیر الانام

داد اول به شاهِ تشنه سلام

آه بودش، چو همنشین به کلام

گفت دیدی چگونه می لرزید؟

کودکی که ز شعله می ترسید

خانه ام سوخته ولی غم نیست

داغ دارم مگو دمادم نیست

اشکهایم که بهر عالم نیست

علت گریه ام چرا کم نیست؟

تا که دیدم شرار آتش را

یاد کردم ز عصر عاشورا

خیمه ها غرق شعله و آذر

جمله زنها و کودکان مضطر

همه گلهای فاطمه پرپر

غرق در خون بدن ولی بی سر

به همین اکتفا نشد، ای وای

همه سرها به نیزه شد، ای وای

 

  • حسین رضایی
۰۴
مرداد

عمویم حمزه یاری با وفا بود

حبیب و یاور دین خدا بود

سپاهِ لشگرم را، بود رهبر

شهیدان را امیر و شاه و سرور

جوانمردی غلامِ حلقه گوشش

فتوت بوده، مست و، جرعه نوشش

شجاعت، عاشقِ مردانگی اش

مروَّت، کرده عمری بندگی اش

خدیجه، همسر و هم یارِ من بود

ابوطالب، به شِعب، غمخوارِ من بود

چو آن دو از برِ من، پَر کشیدند

علی و حمزه، بر یاری دویدند

علی دائم به حالِ پاسداری

عمو می زد به دشمن، زخمِ کاری

عمویم با غم و درد و محن، ساخت

به راهِ عشقِ من دین و دلش، باخت

به میدانِ قضا، سرلشگر من

به وقتِ بی کسی، او یاورِ من

به هر میدان، جلودارِ سپه بود

نمک نشناس ها، او  بی گنه بود

به مثلِ حمزه، مظلومی ندیدم

بسانِ عمه مغمومی ندیدم

بگویید، دخترم زهرا بیاید

دمی او عمه را یاری نماید

الا ای راحتِ قلبِ پیمبر

بگردان روی خواهر، از برادر

در این شرحِ مصیبت، دل کجا رفت؟

کجا دل، غیرِ دشتِ کربلا رفت

به صحرایی که چشمِ دختِ حیدر

فتاده برگلی در خون شناور

اگر اینجا صفیّه بوده نالان

خدا داند، ندیده جسم عریان

اگر شد جسم حمزه پاره پاره

نشد پامال مرکب ها دوباره

الّا «حیرانِ» در غم ها و ماتم 

مگو دیگر ز رنج و دردِ خاتم

 

  • حسین رضایی
۰۴
مرداد

آشفته دل و شیفته و عاشق رهبر

آن یاور دین نبوی، یار پیمبر

مستِ گلِ رخسار نبی، واله و شیدا

پروانه صفت، او به طوافِ گلِ دلبر

دلداده ودلباختۀ ، احمد مختار 

افروخته و سوخته و دلبر و یاور

او شمع ِ فروزانِ بنی هاشمیان بود

می سوخت، که تا نور دهد، بهرِ پیمبر

یکتا به جوانمردی و او اشجع مردان

در عرصۀ میدانِ قضا، شیرِ دلاور

او سید و سالارِ شهیدانِ اُحُد شد

در راه نبی مُثله شده چون گلِ پرپر

تا دید نبی جسم به خون خفته حمزه

گفتا که دوباره شده ام بی کس و یاور

ناگه ز قفا، فاطمه و عمه رسیدند

این صحنه زند بر دلِ هر عاشقی آذر

گفتا به صفیّه که برو تاب نداری

تا بلکه ببینی بدن زار برادر

احمد به جلوداری و عمه به توسل

چشم علی و فاطمه پُر گشته ز کوثر

تا دید صفیّه بدن مثله ی حمزه

افتاد به خاک غم و گفت خاک بر این سر

ای کاش برادر که ز بعد تو بمیرم

ای کشتۀ مظلومِ به خون گشته شناور

این صحنه به ناگه، دلِ آشفتۀ جان را

تا کرب و بلا بُرده، به نزد شه بی سر

آن لحظه که زینب شده مشغولِ تماشا

بر جسم به خون خفتۀ صد چاک برادر

می گفت حسین جان و سوی علقمه می رفت

آخر چه کند با غمِ عباسِ دلاور

فریاد برآورد، به سوز و به دوصد آه

«حیران» مگشا پرده ز رسوائی معجر

 

  • حسین رضایی
۱۶
تیر


بیا زینب تماشا کن تو مظلومیِ بابا را 

که نیلی گشته رخسارم بمانند رخ زهرا 

بیا زینب نگر فرقم  نمی آید دگر برهم 

شود با سینه ی پر غم ،پدر راحت ز این دنیا  

بیا زینب گلِ بابا  شنو صوتِ مناجاتم 

که دیگرنشنوی از من صدایی در دل شبها 

چنان زهرا شدم خسته که گشته ناله ام از جان  

خدایا ای خدا آماده ام طَلّقتُکَ دنیا

بیا امشب وصیت با تو دارم نازنین من 

تو می مانی و، ای وای از اسیری همره دشمن  

بیا ای مونس بابا مریز اینقدر  ،اشکِ تر

که ترسم از فراق من شوی همچون گلِ پرپر  

روم من نزد زهرایم تو و جان عزیزانم 

به استقبال من آمد نبی و همرهش کوثر 

ز بعد من تویی بابا که در غم غوطه ور گردی 

فدای غصه های تو که می گردی چنین مضطر 

ز بعد من تو شاهد بر غریبیِ حسن باشی 

تماشای رخ زردش به قلبت می زند آذر 

زبعد من غمِ عشق و به یغما رفتنش بینی 

حسین و نیزه وخنجر ،دو صد زخم تنش بینی  

تو می بینی برادر را که هم افسرده و زار است 

تو می بینی  که گلهای حرم آزرده از خار است  

تو می بینی همه لب تشنه و مشک حرم خالی 

تو می بینی که رفته ساقی و آزار بسیار است 

تو می بینی حسینت بر زمین افتاده و دشمن 

به تیغ کینه از روی جفا او را پرستار است 

تو می بینی حرم آتش گرفت و کودکان گریان 

میان خیمه ای سوزان امامت زیر آوار است 

سخن کوته کنم زینب تو بینی بین طشت زر 

سر ببریده ی یارت شوی محو رخ دلبر 

  • حسین رضایی
۱۰
تیر

مژده بده ای عاشقا ،آمد نگارِ دل حسن

غم را نما بیرون ز دل،گشته قرارِدل حسن

در نیمه ی ماه خدا،آن قبله گاهِ دوّمین

شد جلوه گر از عرشِ حق،باغ و بهارِدل حسن

آمد عزیز فاطمه، فرزند زیبای علی

اسماء زیبای خدا ،در چهره ی او منجلی 

 

بنگر شده حیرانِ او،یوسف به بازارِحسن

از دوری و هجران شده،گریان به گلزارِحسن

اوآمده تا جرعه ای،نوشد زِ جامِ مجتبی

در حسرتِ صهبایِ جان،افسرده و زارِ حسن

مستانه ی روی حسن،یوسف نه بلکه انبیاء

بهرِ زیارت صف زده،بر گِردِ شمعش اولیاء

 

او اسم اعظم باشد و او جلوه گاهِ ذکرِهو

بر ما تجلّی می کند،با باده و جام و سبو

او مقتدای انبیاء،در صبر و حلم و عاشقی

جمله کریمانِ جهان عبد و غلامِ کویِ او

ای که کریمِ عالمی،محتاجم و در احتیاج

از شادی و شور و شعف ، گردیده ام در ابتهاج

 

یا مجتبی ای معنیِ، جودِ خدا ،صاحب کرم

من در حریمت سائلم، الغوث شاهِ بی حرم

یا مجتبی دستم تهی، چشمم به احسانت بُوَد

بنما نظر بر این گدا، با چشمِ تر پشتِ درم

وقتی گداییِ بر دَرَت ، فخر و غرورِ حاتم ست

من عبدِ آنم که ،گدایِ عبدِ سبطِ خاتم ست

 

 

  • حسین رضایی
۰۸
تیر


ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت

وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت

 

ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر

وی ماهتاب و شمس درخشان فر بهشت

 

ای زینت سما و سمک، لوح و والقلم

ای گوشوار عرش حق و گوهر بهشت

 

ای معنی کرم،کرم حق، کریم دین

ای شاه عشق وعاشقی ای سرور بهشت

 

ای صد هزار یوسف مصری به سجده ات

سر خیل گلرخان تویی ای مهتر بهشت

 

من ساکنم به کنج شبستان بخششت

ای جایگاهِ جود تو در بستر بهشت

 

امشب منم گدا وتویی منشا کرم

بنشسته ام ز بهر گدایی درِ بهشت

 

چون مرغکی شکسته پر و زخمی ام حسن

بال و پرم بده ز پر شهپر بهشت

 

امشب شب ولادت و من مست و سر خوشم

گویا که ساکنم به برِ داور بهشت

 

 

 

  • حسین رضایی
۰۶
تیر


خدیجه ای حبیبه ام،مکن تو قصد این سفر

ببین که چشم فاطمه، ز ماتم تو گشته تر

 

خدیجه ای که بوده ای، تو یاور رسالتم

مرو مرو دوباره کن،حمایتم حمایتم

 

خدیجه ای که بوده ای  همیشه هم زبان من

تویی تو مرهم غم و   طبیب مهربان من

 

خدیجه ای ز دشمنان چه طعنه ها شنیده ای

چه کینه ها ز بهر من   به جان خود خریده ای

 

مکن سفر ز نزد من   ببین غریب و خسته ام

ز فرط غصّه ها کنون   نگر که دل شکسته ام

 

تو می روی و اشک غم   روان ز کوثر توشد

به آه وناله وفغان   یتیمه دختر توشد

 

تو می روی بیا نما   ترحمی به فاطمه

به قلب کوچکش بُوَد    ز رفتن تو واهمه

 

  • حسین رضایی
۰۶
تیر


بوده ای عاشق و غمخوار پیمبر

بوده ای دلبر و دلدار پیمبر

 

بوده ای مونس قلب نبی الله

بوده ای محرم اسرار پیمبر

 

بوده ای یاور صادق به رسالت

بوده ای شیعه به دربار پیمبر

 

کینه ها سرزد و افتاد به جانت

طعنه ها آمد و بُبرید امانت

 

حال با دیده ی تر سوی جنانی

در بهشت نبوی رو به خزانی

 

می روی با دل رنجور و پر از غم

شمع اشکی و چو پروانه روانی

 

از چه بی تابی و اینگونه غمینی

گو چه داری به دل از سر نهانی

 

زیر لب ذکر تو یا فاطمه زهرا

در دلت گشته ز غم غمکده برپا

 

می روی با غم زهرای حزینه

در دلت ماتم زهرای حزینه

 

زیر لب زمزمه داری چه کنم با

سن و سال کم زهرای حزینه؟


گفتی اسماء تو بزن بوسه بجایم

به رخ و بازوی زهرای حزینه


می روی تا که نبینی غم دختر

غم دیوار ودر و ناله ی مضطر

 

دخترت غرق الم ها شده برخیز

همدمش سلسله غمها شده برخیز

 

دخترت بعد تو در کوچه ی غربت

کشته ی ظلم وستم ها شده برخیز

 

دخترت همچو گلی زخمی و پرپر

لاله ی زیر قدمها شده برخیز

 

رفتی وفاطمه تنهاست خدیجه

کشته ی کینه ی زنهاست خدیجه

 

 

  • حسین رضایی
۱۹
فروردين

نوری ازلی بود و، نبود الا الله 

شد علّت خلقت وجود، الا الله 

دانی که چرا امّ ابیها شده است؟ 

بر جمله صفاتست عمود، الا الله


  • حسین رضایی