اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۵ مطلب با موضوع «امام رضا علیه السلام» ثبت شده است

۲۰
خرداد

سلطان سریر ارتضایی مولا

حق از تو رضا ز حق رضایی مولا

از نور رخت گشته منور عالم

تو معدن انوار خدایی مولا

 

 

 

ما ریزه خور خوان کریمت هستیم

محتاج تو و دست نعیمت هستیم

از روز ازل که جام حق نوشیدیم

مانند کبوتری مقیمت هستیم


 

  • حسین رضایی
۰۲
شهریور

صبح ها تا به طلوع و سحر آراییِ شمس

می نشینم که ببینم همه زیباییِ شمس

آن زمانی که چو طاووس پرش باز کند

فجر صادق شده،بنشین به تماشایی شمس

نور خورشید بُوَد علّت بینایی ما

پس چه باشد علل این همه بیناییِ شمس

فکرم این بود که ناگه به تجلّی دیدم

علّت غاییِ آقایی و یکتایی شمس

پرتو نور رضا کرده اثر بر خورشید

از ثری تا به ثریا و زمین تا ناهید

مه و خورشید وفلک،راهزن شمس شموس

گل وقمری  به طرب در چمن شمس شموس

طوطیِ فهم خلایق به سخنرانی و وعظ

بهره ها برده ز شیرین سخنِ شمس شموس

همچو یعقوب شده دیده ام از هجرش تار

برسانید به من پیرهن شمس شموس

حمد لله که شدم ساکن ایران، صد شکر

که خدا کرده مرا هموطن شمس شموس

دل من باز هوایی شده، مشهد خواهم

عاشق ومست و خدایی شده مشهد خواهم

امشب از عشق رضا باز به میخانه روم

با خیالش به سراغ می و پیمانه روم

به حریمش به دل و پا وبه سر رهسپرم

مست و دیوانه صفت،عاشق و فرزانه روم

همچو فرهاد تراشم دل سنگم زین پس

در سلوکم به دو صد همّت مردانه روم

هر چه دارم ز شه طوس نصیبم گشته

حاش لله که دگر در پی بیگانه روم

هر کجا می نگرم پرتو انوار رضاست

گوئیا باز دلم محرم اسرار رضاست

دل من را خم ابروت به غارت برده

رنگ رخسار مرا سیل ندامت برده

لحظه هایی که نبودم به کرمخانه ی تو

شده عمرم به تلف ،دل غم حسرت برده

هرکه در کنج حریم تو دمی جای گرفت

ز عطایا و کرامات تو عزّت برده

شاعرانی که به تاثیر کلام آمده اند

از سر کوی تو این گنج فصاحت برده

شعر تر گویم و (حیران) کمالات تو ام

یا رضا گویم و گریان کمالات توام 

حسین رضایی(حیران)

  • حسین رضایی
۲۸
اسفند
اوّلِ سال، فقط شمسِ رضا را عشقست 

در همه حال، فقط شمس رضا را عشقست 

اینکه خورشید شده، مبدا تقویمِ عجم 

گو به اجمال، فقط شمسِ رضا را عشقست 

نورِ خورشید، تجلّیِ خَمِ زُلفِ رضاست 

بی خط و خال فقط شمس رضا را عشقست 

صد چو یوسف به ترازوی ثمن جمع شوند 

دمِ مکیال، فقط شمس، رضا را عشقست 

ملکِ وحی به همراه ملائک گفت و 

زد پر و بال: فقط شمس رضا را عشقست 

کُلُّهم نور، ولی بینِ شموس و بینِ 

نبی و آل فقط شمسِ رضا را عشقست


26 جمادی الثانی 1436

  • حسین رضایی
۰۲
بهمن

این دل آواره ام دوش به میخانه شد

وز همه عالم جدا با همه بیگانه شد

ساقی میخانه چون با خُم می سر رسید

گوشه میخانه دل واله و دیوانه شد

بوی می ناب او هوش ز سر می برد

مست و گرفتار می این دل فرزانه شد

گفت به ساقی دلم ای صنم دلربا

این دل بی خانمان در پی کاشانه شد

جرعه ای از آن میت بر سر کامم بریز

چشم امیدم دگر بر می جانانه شد

گفت به دل ساقی بزم گرفتاریم

گر که دلت طالب آب ز پیمانه شد

رو به در خانه ضامن آهو رضا

راضی رضوان حق راضی از این خانه شد

 

ذیقعده 1420
  • حسین رضایی
۰۱
بهمن
رضا جان دلم مست رویت شده

اسیر خم و پیچ مویت شده

نگاهت مکن از گدایت دریغ

نگر ساکن باغ کویت شده

منم جرعه نوش می از باده ات

دلم تشنه آّب جویت شده

منم دست خالی به کنج بهشت

امیدم شده دست و سویت شده

فدای نسیم سحرگاه کویت

که جنت گلش مست بویت شده

رضا جان چه گویم ز روی مهت

که یوسف خریدار رویت شده

به « حیران » کویت نما یک نظر

که کار دلش جستجویت شده


  • حسین رضایی