امید آخر زهرا که راحت دل مایی
بیا به غصّه ی شیعه دمی به عقده گشایی
چقدر منتظر تو به سفره ی رمضانم
گذشت ماه زنیمه چرا؟ چرا؟ نمی آیی؟
امید آخر زهرا که راحت دل مایی
بیا به غصّه ی شیعه دمی به عقده گشایی
چقدر منتظر تو به سفره ی رمضانم
گذشت ماه زنیمه چرا؟ چرا؟ نمی آیی؟
به آسمان و زمین جمله نقل این سخن است
تمام دشت و دمن نغمه و گل و چمن است
پری و حور و ملک از چه شاد و مسرورند؟
رسیده ماه به نیمه ولادت حسن است
شد قرص ماه کامل و مهتاب سرزده
دل پر گرفته تا حرم یار پر زده
مهتاب و ماه و دل به برِ ماه علقمه
بهر گدایی آمده حلقه به در زده
سیزده روز ز ماه رمضان می گذرد
حیف باشد که چنین است و چنان می گذرد
تا که وقت است بیا توبه ی نصوحی کن
چون زمان می گذرد آه زمان می گذرد
طی گشته ماه رحمت و با قلب پر زسوز
چشمم به راه مانده دوازده شبانه روز
ای آخرین امید بشر ای دوازده
آیا نظر به رو سیهان می کنی هنوز؟
یک دهه از رمضان رفت و دلم باز نشد
عقدهای دل تنگم به تو ابراز نشد
ترسم این است که گویم به خودم آخر ماه
از چه پایان غم هجر تو آغاز نشد
هفتم هر ماه دلم مضطر است
یاد گلوی کوچک اصغر است
در رمضان غم دو برابر شده
آب در این ماه گوارا تر است