اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۸
اسفند

گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است 

کن حلالم که دگر وصلِ سحر نزدیک است 

دیده ای گریه ی طوفانیِ زهرایت را 

یا علی رخصتِ دیدارِ پدر نزدیک است 

نشد آخر که ببینم پسرم محسن را 

الوداع، دیدنِ رُخسار پسر نزدیک است 

جای زخمی که ز مسمار به سینه گُل کرد 

داده آزار مرا چون به جگر نزدیک است

نتوانم دگر از روی زمین برخیزم 

این جراحات، علی جان به کمر نزدیک است 

 این سه ماهه غم تنهایی تو پیرم کرد 

عمرِ گُل کوته و گویی که سفر نزدیک است

می روم با دلی آکنده ز غم های حسن 

قصّه ی طشتِ پُر از خونِ جگر نزدیک است 

دَمِ گودال، حسینم به زمین می افتد 

ماجرای گلو و نیزه و سر نزدیک است 

وای از داغ رباب و لب عطشانِ علی 

به گلویش هدفِ، تیرِ سه پر نزدیک است


  • حسین رضایی
۲۸
اسفند
اوّلِ سال، فقط شمسِ رضا را عشقست 

در همه حال، فقط شمس رضا را عشقست 

اینکه خورشید شده، مبدا تقویمِ عجم 

گو به اجمال، فقط شمسِ رضا را عشقست 

نورِ خورشید، تجلّیِ خَمِ زُلفِ رضاست 

بی خط و خال فقط شمس رضا را عشقست 

صد چو یوسف به ترازوی ثمن جمع شوند 

دمِ مکیال، فقط شمس، رضا را عشقست 

ملکِ وحی به همراه ملائک گفت و 

زد پر و بال: فقط شمس رضا را عشقست 

کُلُّهم نور، ولی بینِ شموس و بینِ 

نبی و آل فقط شمسِ رضا را عشقست


26 جمادی الثانی 1436

  • حسین رضایی
۲۸
اسفند
خبر توطئه ی نبشِ قبور آمده است 

آری عمار، چو پیکی، به حضور آمده است 

یا علی خیز و نگر، باز عدو مستِ غرور 

بر حرمخانه ی زهرا به عبور آمده است 

پشتِ دیوارِ بقیع ، صف زده، شیطان صفتان 

در پیِ قبرِ غریبِ شه و بانویِ زنان

ناگهان، کوهِ غضب، از دلِ دریا جوشید 

از میان پاشد و با هیمنه، جوشن پوشید 

به جبین بست، به رزمِ علوی اش، سربند 

جرعه ای، از میِ قهّا ریَّتِ رب نوشید 

ذوالفقارش، به کف و نعره کشان، همچو اسد 

آمد آن مظهرِ اسماءِ جلالیِّ احد

روبهان تا که علی را، به تجلّی دیدند 

کرده قالب تهی، از شیرِ خدا ترسیدند 

قدرت الله رسیده، دمِ دیوارِ بقیع 

نُه فلک نیز، به همراهِ زمین لرزیدند 

گفت حاشا که شوید آگه، از این سرِّ خدا 

پُر نمایم، همه ی دشت ز خونهای شما

ذوالفقارم ز غلاف آمده بیرون. بیرون!

عقده های دو سه ماهه زده بیرون. بیرون! 

گردنش می شکنم، هر که بماند به بقیع 

بی وضو آمده در میکده، بیرون! بیرون! 

که دگر صبرِ علی بر لبِ پیمانه رسید  

خُمِ مِی، با دوسه پیمانه ، به میخانه رسید 

همه رفتند. علی یکّه و تنها مانده 

در کنارِ حرمِ مخفیِ زهرا مانده 

گفت: با همسرِ مظلومه ی غمدیده ی خود 

که تو رفتی و مرا غصّه و غمها مانده

فاطمه بعد تو بی یار و حبیب است علی  

در مدینه، تک و تنها و غریب است علی


  • حسین رضایی
۱۹
اسفند

 بسم الله الرحمن الرحیم

این غزل مرثیه ی کوتاه با ارشادات و راهنمایی شاعر با اخلاص اهل بیت حاج آقا "رضا باقریان" سروده شد.

 

تا که چشم فاطمه از فرط غمها بسته شد 

غربت و مظلومیِ حیدر به هم پیوسته شد 

صبر حیدر، همچنان کوه است، گرم و استوار 

از غم زهرای مظلومه چنین دلخسته شد 

دردِ دلهای علی، با چاه وقتی شد شروع 

که گل اش، از ساقه با ضربِ لگد بشکسته شد 

ابتدا یارِ علی را از نفس انداختند 

بعد، پیشِ فاطمه دستانِ حیدر بسته شد 

تا صدا زد دستِ او را از علی بنما جدا 

رشته ی عمر علی در کوچه ها، بگسسته شد

 

19 جمادی الاول 1436

  • حسین رضایی
۱۹
اسفند
تا حال ندیده ست زمان، بر رُخ خورشید

یک لکه ی مشکی زِ میان، بر رُخ خورشید

یا ابر سیه جای گرفته، به عذارش

یا سایه ی مه کرده مکان، بر رُخ خورشید

این نم نم باران، چه غم انگیز ببارد

این رودِ سرشک است روان، بر رُخ خورشید

گویا که زِ جور و زِ جفایِ زَمَن افتاد

سر پنجه ی سیلیِ جهان، بر رُخ خورشید

می کرد طلوع، بر پدرِ خاک، سه دفعه

این شمعِ فروزان به اذان، بر رُخ خورشید

دو نور الهی، دو قمر، هر دو درخشان

دو شمس به پیدا و نهان، بر رُخ خورشید


  • حسین رضایی
۱۰
اسفند
ای رمز وجود کل عالم

ای نور دل و عزیز خاتم

ای ریشه ی عقل و فهم و ادراک

ای آبِ حیات، در دلِ خاک

ای مظهرِ نورِ حیِّ داور

ای خیرِ کثیر، ای تو کوثر

ای معنیِ پاکی و طهارت 

هستی، نمکی ترین، عبارت

ای وسعتِ رحمتِ الهی

ای مامنِ، جمله بی پناهی

ای گوهرِ خالص و دُرِ ناب

ای چشمه ی کوثر از تو سیراب

تو کوثر و ساقیَت علی شد

قلبِ تو لبالب از ولی شد

تو کوثر و جامِ دستِ حیدر

تو علّت هستیِ پیمبر

تو اُمِ ابی، عزیزِ طاها

عشقی تو و مادری به بابا

معیار و محک، به عشق، زهراست

او باطنِ قدر و شامِ احیاست

قدرش نتوان کسی بیان کرد

فهمش به جهان خدا، نهان کرد

او سرِّ خدایِ ذوالجلال است

بی فاطمه تا خدا، محال است

این حرف دل است، حرفِ سَر نیست

بی فاطمه از نبی خبر نیست

او سرِّ وجودِ باب باشد

بی او دو جهان سراب باشد

هستیِ علی و هم پیمبر

بستست، به تارِ مویِ کوثر

او محورِ جمله ی وجود است

بر تارِ ولایِ حق، چو پود است

این حرفِ دلست، حرفِ سَر نیست

از عشق، توقّعی دگر نیست

بنده ست، اگر چه او خدا نیست

او مظهرِ ذاتِ کبریاییست

 

ربیع الثانی 1423

  • حسین رضایی
۰۷
اسفند
شد سینه زخمی و، جگرش تیر می کشد

هر شام و روز بال و پرش تیر می کشد

این پهلویی، که خورده زمین، درد می کند

با آه و بازدم، کمرش تیر می کشد

از بازوی شکسته و دستان پُر وَرَم

هم قلب دختر و پسرش تیر می کشد

مانند میوه ی نرسیده جدا شده

هم جای ِ برگ و هم ثمرش تیر می کشد

آنقدر، گریه کرده به مظلومیِ علی

این چشمها و پلکِ ترش تیر می کشد

با آتشی که پشتِ در او را احاطه کرد

از بس که سوخت، موی سرش تیر می کشد

--------------------------------------------

زینب به ناله گفت: چرا ساقیِ حرم

با زانوان ز چشمِ ترش تیر می کشد؟


  • حسین رضایی