اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۶ مطلب با موضوع «امام حسین علیه السلام» ثبت شده است

۱۸
بهمن


دل بسته ام به دلبر پایین پای تو

پر می زند کبوتر دل در هوای تو

باشد قرار سینه ی آشفته ام حسین

ذکر فضائل حرم و کربلای تو

ای آنکه عرش وفرش و فلک،لوح والقلم

نتوان نوشت قطره ای از خونبهای تو

مسکین ترین گدای تو ام ،سائل توام

دارم طمع به دست کریم و سخای تو

امشب چقدر گریه به پایت شده روان

این اشکها چه قابل قدر وبهای تو؟

امشب چقدر گریه به پایت شده روان

مادر نشسته بر در صحن وسرای تو

شد روضه خوانِ مجلس شبهای جمعه ات

زهرا و ، مهدیش شده صاحب عزای تو

از بسکه گریه کرده به پای مصیبتت

خون ریزد از دو دیده به شرح منای تو

  • حسین رضایی
۱۱
آذر


تمام عالم امکان دخیل پرچم توست

به طور موسی عمران دخیل پرچم توست

میان آتش نمرود با وقار و غرور

خلیل وادی رحمان دخیل پرچم توست

اگر که حضرت آدم نشسته پای ضریح

برات توبه و غفران دخیل پرچم توست

اگر که نوح به کشتی نشسته ،خاطر جمع

درآن تلاطم طوفان دخیل پرچم توست

دم مسیح به ذکر تو جانفزا شده است

شفا به دست طبیبان دخیل پرچم توست

به گریه گفت علمدار لشکرت ارباب

امید ساقی طفلان دخیل پرچم توست

کلام آخر "حیران "فقط همین باشد

که این غلام، حسین جان دخیل پرچم توست

 

  • حسین رضایی
۱۰
آذر

شد اربعین و از غمت افسرده تر شدم

وصل تو شد نصیب و دل آزرده تر شدم

این دشت، خاطرات مرا زنده می کند

از غصه ، دل، لبالب و آکنده می کند

اینجا به باد رفته همه حاصلم حسین

جسم به خون نشسته شده قاتلم حسین

اینجا تو را به نیزه و شمشیر می زدند

گاهی به سنگ ودشنه و با تیر می زدند

اینجا همه به غارت تو حمله ور شدند

بعد تو خیمه های حرم شعله ور شدند

تیغ عدو به فرق برادر رسیده بود

دیدم کنار علقمه قدت خمیده بود

یادش بخیر وقت وداع تو با حرم

شد بوسه ای نصیب دو چشمان مضطرم

گفتی به یک تبسّمِ صبر آفرین به من

ای زینبم بسوز و بساز، همچنان حسن

حالا رسیده ام به صبوری خمیده ام

از من مپرس در دل صحرا چه دیده ام

آنقدر گویمت که به حالم نظاره کن

بر حال زار زینب خود فکر چاره کن

  • حسین رضایی
۰۸
آذر

دلم گرفته شبیه غبار کرب وبلا

شدم اسیر نگاه نگار کرب وبلا

دوباره قافله رفت و شدم پریشان دل

نشد دوباره شوم هم جوار کرب وبلا

اگر چه غرق گناهم ،اگر چه نامه سیاه

منم کبوتر لیل ونهار کرب و بلا

نشد که بار دگر پر به گنبدش بزنم

نشسته بر دل زارم شرار کرب وبلا

خوشا به حال محبی که شد بر او تقدیر

زیارت حرمی در دیار کرب وبلا

روم به جمع محبان که قبر او آنجاست

شد از محبّت او دل مزار کرب وبلا

به طوف مرقد او قبله نیز طواف کند

که کعبه،کشته ی زار و نزار کرب وبلا

نه کعبه ،عالم امکان همه دچار حسین

حسین فاطمه تنها دچار کرب وبلا

اگر چه از حرم او تو دوری ای (حیران)

نما سلام ودرودت نثار کرب وبلا


 

  • حسین رضایی
۰۷
آذر

رسیده کاروان گل از راه پرخطری

کبود و نیلی و زخمی به منزل دگری

به روی ساقه وگلبرگشان پر از خاشاک

چه شبنمی است به چشمانشان،چه چشم تری

دراین میان گلی از غنچه ها به جا مانده

صبارسانده از او  از خرابه ای خبری

رسیده باغ گلی در میان باغستان

کجاست بلبل شیرین سخن بخواند او اثری

کجاست ساقی این بوستان که پژمرده

نمانده غنچه ای، نه شکوفه ای،ثمری

رسیده از ستم خارها به این گلزار

چه آتشی و چه سوزی،چه شعله ای، شرری

رسیده خواهرت از شام غم برادر من

نما به قامت همچون هلال من نظری

چه سرنوشت عجیبی، عجیب تر این بود

کنار حرمله وشمر ،با تو همسفری

به شهر شام چه خونها به دل شد از داغت

شراب وچوب ولب و بزمِ خونجگری

یهود واهل سقیفه به آتش و باسنگ

تو را نشانه گرفتند بین هر گذری

" ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است"

قرارمان که نبوده رَوی مرا نبری

 

  • حسین رضایی
۱۸
آبان

سیمرغ کوه قافِ خیالم حسین من

گشته شکسته تر، پر وبالم حسین من

 

هدهد شدم به تاج حقیقت مزیّنم

در این طریق ،غرق کمالم حسین من

 

طی مسیر هجر تو با جان به سر رسید

چل خان عشق، گشته مدالم حسین من


منزل به منزل آمده قامت کمان ترم

مانند ماه نو چو هلالم حسین من


یا مثل بلبلی که شد افسرده از فراق

بر گفتگو نمانده مجالم حسین من


ناگفته ها زیاد و"مفصّل تو خود بخوان

مجمل"به یک نظاره به حالم حسین من


"از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است"

از دخترت مکن تو سوالم حسین من



  • حسین رضایی