اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۶
تیر


بیا زینب تماشا کن تو مظلومیِ بابا را 

که نیلی گشته رخسارم بمانند رخ زهرا 

بیا زینب نگر فرقم  نمی آید دگر برهم 

شود با سینه ی پر غم ،پدر راحت ز این دنیا  

بیا زینب گلِ بابا  شنو صوتِ مناجاتم 

که دیگرنشنوی از من صدایی در دل شبها 

چنان زهرا شدم خسته که گشته ناله ام از جان  

خدایا ای خدا آماده ام طَلّقتُکَ دنیا

بیا امشب وصیت با تو دارم نازنین من 

تو می مانی و، ای وای از اسیری همره دشمن  

بیا ای مونس بابا مریز اینقدر  ،اشکِ تر

که ترسم از فراق من شوی همچون گلِ پرپر  

روم من نزد زهرایم تو و جان عزیزانم 

به استقبال من آمد نبی و همرهش کوثر 

ز بعد من تویی بابا که در غم غوطه ور گردی 

فدای غصه های تو که می گردی چنین مضطر 

ز بعد من تو شاهد بر غریبیِ حسن باشی 

تماشای رخ زردش به قلبت می زند آذر 

زبعد من غمِ عشق و به یغما رفتنش بینی 

حسین و نیزه وخنجر ،دو صد زخم تنش بینی  

تو می بینی برادر را که هم افسرده و زار است 

تو می بینی  که گلهای حرم آزرده از خار است  

تو می بینی همه لب تشنه و مشک حرم خالی 

تو می بینی که رفته ساقی و آزار بسیار است 

تو می بینی حسینت بر زمین افتاده و دشمن 

به تیغ کینه از روی جفا او را پرستار است 

تو می بینی حرم آتش گرفت و کودکان گریان 

میان خیمه ای سوزان امامت زیر آوار است 

سخن کوته کنم زینب تو بینی بین طشت زر 

سر ببریده ی یارت شوی محو رخ دلبر 

  • حسین رضایی
۱۰
تیر

مژده بده ای عاشقا ،آمد نگارِ دل حسن

غم را نما بیرون ز دل،گشته قرارِدل حسن

در نیمه ی ماه خدا،آن قبله گاهِ دوّمین

شد جلوه گر از عرشِ حق،باغ و بهارِدل حسن

آمد عزیز فاطمه، فرزند زیبای علی

اسماء زیبای خدا ،در چهره ی او منجلی 

 

بنگر شده حیرانِ او،یوسف به بازارِحسن

از دوری و هجران شده،گریان به گلزارِحسن

اوآمده تا جرعه ای،نوشد زِ جامِ مجتبی

در حسرتِ صهبایِ جان،افسرده و زارِ حسن

مستانه ی روی حسن،یوسف نه بلکه انبیاء

بهرِ زیارت صف زده،بر گِردِ شمعش اولیاء

 

او اسم اعظم باشد و او جلوه گاهِ ذکرِهو

بر ما تجلّی می کند،با باده و جام و سبو

او مقتدای انبیاء،در صبر و حلم و عاشقی

جمله کریمانِ جهان عبد و غلامِ کویِ او

ای که کریمِ عالمی،محتاجم و در احتیاج

از شادی و شور و شعف ، گردیده ام در ابتهاج

 

یا مجتبی ای معنیِ، جودِ خدا ،صاحب کرم

من در حریمت سائلم، الغوث شاهِ بی حرم

یا مجتبی دستم تهی، چشمم به احسانت بُوَد

بنما نظر بر این گدا، با چشمِ تر پشتِ درم

وقتی گداییِ بر دَرَت ، فخر و غرورِ حاتم ست

من عبدِ آنم که ،گدایِ عبدِ سبطِ خاتم ست

 

 

  • حسین رضایی
۰۸
تیر


ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت

وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت

 

ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر

وی ماهتاب و شمس درخشان فر بهشت

 

ای زینت سما و سمک، لوح و والقلم

ای گوشوار عرش حق و گوهر بهشت

 

ای معنی کرم،کرم حق، کریم دین

ای شاه عشق وعاشقی ای سرور بهشت

 

ای صد هزار یوسف مصری به سجده ات

سر خیل گلرخان تویی ای مهتر بهشت

 

من ساکنم به کنج شبستان بخششت

ای جایگاهِ جود تو در بستر بهشت

 

امشب منم گدا وتویی منشا کرم

بنشسته ام ز بهر گدایی درِ بهشت

 

چون مرغکی شکسته پر و زخمی ام حسن

بال و پرم بده ز پر شهپر بهشت

 

امشب شب ولادت و من مست و سر خوشم

گویا که ساکنم به برِ داور بهشت

 

 

 

  • حسین رضایی
۰۶
تیر


خدیجه ای حبیبه ام،مکن تو قصد این سفر

ببین که چشم فاطمه، ز ماتم تو گشته تر

 

خدیجه ای که بوده ای، تو یاور رسالتم

مرو مرو دوباره کن،حمایتم حمایتم

 

خدیجه ای که بوده ای  همیشه هم زبان من

تویی تو مرهم غم و   طبیب مهربان من

 

خدیجه ای ز دشمنان چه طعنه ها شنیده ای

چه کینه ها ز بهر من   به جان خود خریده ای

 

مکن سفر ز نزد من   ببین غریب و خسته ام

ز فرط غصّه ها کنون   نگر که دل شکسته ام

 

تو می روی و اشک غم   روان ز کوثر توشد

به آه وناله وفغان   یتیمه دختر توشد

 

تو می روی بیا نما   ترحمی به فاطمه

به قلب کوچکش بُوَد    ز رفتن تو واهمه

 

  • حسین رضایی
۰۶
تیر


بوده ای عاشق و غمخوار پیمبر

بوده ای دلبر و دلدار پیمبر

 

بوده ای مونس قلب نبی الله

بوده ای محرم اسرار پیمبر

 

بوده ای یاور صادق به رسالت

بوده ای شیعه به دربار پیمبر

 

کینه ها سرزد و افتاد به جانت

طعنه ها آمد و بُبرید امانت

 

حال با دیده ی تر سوی جنانی

در بهشت نبوی رو به خزانی

 

می روی با دل رنجور و پر از غم

شمع اشکی و چو پروانه روانی

 

از چه بی تابی و اینگونه غمینی

گو چه داری به دل از سر نهانی

 

زیر لب ذکر تو یا فاطمه زهرا

در دلت گشته ز غم غمکده برپا

 

می روی با غم زهرای حزینه

در دلت ماتم زهرای حزینه

 

زیر لب زمزمه داری چه کنم با

سن و سال کم زهرای حزینه؟


گفتی اسماء تو بزن بوسه بجایم

به رخ و بازوی زهرای حزینه


می روی تا که نبینی غم دختر

غم دیوار ودر و ناله ی مضطر

 

دخترت غرق الم ها شده برخیز

همدمش سلسله غمها شده برخیز

 

دخترت بعد تو در کوچه ی غربت

کشته ی ظلم وستم ها شده برخیز

 

دخترت همچو گلی زخمی و پرپر

لاله ی زیر قدمها شده برخیز

 

رفتی وفاطمه تنهاست خدیجه

کشته ی کینه ی زنهاست خدیجه

 

 

  • حسین رضایی