غزلواره ی علی
دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۵۴ ب.ظ
دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است
در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است
حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی
خورشید من، که محو رخت ،ماه وانجم است
خواب و خوراک زینب تو گشته آه و غم
آرام قلب کودک نازت تبسّم است
کلثوم جا گرفته در خواهرش
حقّا شریک زینب و معصوم پنجم است
دارد حسن دوباره فغان می کند ببین
چشمش به چادر و به در و میخ و هیزم است
گویا دوباره خاطره ها می کند مرور
او شاهد جسارت و ظلم و تهاجم است
وای از حسین و اشک و غم بی قراری اش
محتاج یک نوازش و لطف و ترحّم است
بودی تو یار و یاور و تنها امید من
بین قسمتم ز بعد تو دشنام مردم است