اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت عباس» ثبت شده است

۱۷
خرداد


 

دل بر خم گیسوی تو بستم عباس

گر روسیهم گدایت هستم عباس

 

بر جرم و خطا وگنهم خرده مگیر

از روی کرم بگیر دستم عباس

 

 

 صد شکر ضریح اطهرت بوسیدم

از گلشن این حرم گلی برچیدم

بوی گل یاس تو چه مستم کرده

ای کاش به معرفت تو را می دیدم

 

 

 نامت به لب و عشق تو بر جان دارم

برجود وعطا ولطفت ایمان دارم

تو باب فضایلی و باب حاجات

در کوی تو آبادم و سامان دارم

  • حسین رضایی
۱۷
خرداد

 

 بابای فضل وبخشش ورحمت تویی،امیر

بی دست کربلا،تو بیا دست من بگیر

 

می جوشد از دو دست کریمت،سخا و جود

حاتم به درگه تو بود ، ساءل وفقیر

 

هستی کتاب فضل و، کرم یک ورق ز توست

باب الحوایجی ونباشد تورا نظیر

 

ساقی کودکان حرم  گشتی و نبود

تکلیف و واجبی به ترتب چنین خطیر

 

نازم سقایتت که تو سقای خیمه ها

لب تشنه ای وبر لب دریا شدی اسیر

 

زینب رباب نجمه وکلثوم وکودکان

دست دعا گرفته ودر ذکر یا مجیر

 

گردیده ای محاصره در بین روبهان

گشته حسین در غم بی دستی تو پیر

 

آری دو دست ودیده به نیزه شده شکار

می افتد اینچنین فقط از پا به بیشه شیر

  • حسین رضایی
۱۶
خرداد

شد قرص ماه کامل و مهتاب سرزده
دل پر گرفته تا حرم یار پر زده
مهتاب و ماه و دل به برِ ماه علقمه
بهر گدایی آمده حلقه به در زده

  • حسین رضایی
۱۵
خرداد


شعر شب نهم

نهمین شب رسیده ای یاران

شب جانان شب جهانداران

شب شور و شب دل افروزی

شب سقّا ،شب سپه داران

ای خماران همه بپا خیزید

شب دلبر رسیده،دلداران

این چه عطریست در فضا امشب

که وزیده ز کوی عطاران

نرخ بازار یوسفان بشکست

ورشکسته شدند تجّاران

این ترنج ها اثر ندارد که-

-دشنه آمد به دست حضّاران

سینه ها چاک چاک او گردید

همه حکّاک همچو حجّاران

نام او نقش سینه ها گردید

مست او گشته پیر خمّاران

همه در صف به قصد رویت او

ولوله در میان زوّاران

دلبری کرده او ز ماه برین

الدخیل ای قرار ام بنین

یا ابالفضل ای گل حیدر

همچو مولا تویی تویی صفدر

در حماسه کسی حریفت نیست

ذولفقارت زابرویت یک پر

مژه هایت بلند و پی در پی

زده آتش به جان صد لشکر

چهره درهم کشیده، ای عبّاس

غم دشمن شدی ،یل خواهر

ای وفا داری تو سرلوحه

ادب از نخل تو گرفته ثمر

زائران حریم تو سرخوش

همه مست طواف روی قمر

ماه نورانی بنی هاشم

من گدایم گدای تو دلبر

این گدایی مرا شرف داده

تاج شاهی مرا بود بر سر

امشب از محضرت حرم خواهم

دوری تو زده به جان آذر

حک شده بر رخم به اشک جبین

الدخیل ای قرار ام بنین

الدخیل ای دخیل تو عالم

جنّیان و ملائک و آدم

حور وغلمان،پری و هرچه که هست

کرده بر آستان تو، سر، خَم

انبیا، اولیا و اهل خدا

با تو گشتند با خدا همدم

فانی قرب حق شدی عبّاس

حیف فرقت چنین شده درهم

دستهایت ز شانه افتاده

کم شدی ای زیاد من کم کم

با چه حالی به خیمه برگردم

کمرم شد خمیده از این غم

داغ تو می کشد مرا آخر

که نباشد به زخم تو مرهم

دشمنانم اگر مرا نکشند

می کشد این مصیبت اعظم

حرفی آخر بزن مرا کشتی

باز کن پلک ناز خود از هم

ای دلاور شدی تو نقش زمین

الدخیل ای قرار ام بنین

نا امیدانه شاه می آید

گاه بنشسته ،گاه می آید

پهلویش را گرفته با یک دست

خسته و بی پناه می آید

دم خیمه سکینه اش می گفت

عمه جان ذوالجناح می آید

به گمانم پدر خمیده شده

پس چرا بی سپاه می آید؟

ماه ام البنین کجاست پدر؟

مژده آور که ماه می آید

اهل خیمه همه هراسانند

پس عمو کی زراه می آید؟

از عطش آنچنان شده، در چشم-

-آسمان هم سیاه می آید

ساعتی بعد بر لب گودال

شمر هرزه نگاه می آید

ناله هایی ز مادرش زهرا

با دو صد سوز و آه می آید

یاسهایش شده بنفشه جبین

الدخیل ای قرار ام بنین

حسین رضایی(حیران)

  • حسین رضایی