شب نوزدهم
پدر ای بابای خسته
شده زینب دل شکسته
کدامین ظالم تورا زد؟
که فرقت در خون نشسته
حسینت غریب است
حسن بی شکیب است
به دل خون به جان سوز
به لب یامجیب است
علی جان علی جان
***
ببندم این طاق ابرو
به یاد آن دست وبازو
اگر فرق تو شکسته
ز مادر پهلو شکسته
چه غمها که دیدم
ستمها کشیدم
ز داغت پدر جان
خمیدم خمیدم
***
دوباره غم زد شراره
دلم گشته پاره پاره
ببین از چشمان زینب
چگونه ریزد ستاره
تو وجه خدایی
امیر ولایی
اسیر جهالت
شهید جفایی
علی جان علی جان
***
سبک نوحهدریافت
ما در کنار هم چه غریبانه سوختیم
در پای شمع دین چو پروانه سوختیم
با صبر در شرار ستمها چه ساختیم
ما با قبول عشق چه مستانه سوختیم
من پشت درب خانه و تو بین کوچه ها
در راه حق به همّت جانانه سوختیم
می سوخت صورت من و می سوخت قلب تو
در آتشی مدام حریصانه سوختیم
در خانه ای که غیر خدا محرمی نبود
نا محرمان رسیده و در خانه سوختیم
دل غرق ذات حضرت خلّاق بی زوال
داغی زدیم بر دل فرزانه سوختیم
نشان فصل خزان از سراسرم پیداست
ز زردی رخ خورشید انورم پیداست
غم فراق پدر آتشم زده دیگر
که بی قراری ام از قلب مضطرم پیداست
چگونه صبر کنم این همه بلایا را
غریبی از خم ابروی همسرم پیداست
مپرس حال مرا زینب بلا جویم
که حال خسته ام از حال بسترم پیداست
چه پرسی از در و دیوار و ضربۀ دشمن
چو ماه عید ز پهلوی لاغرم پیداست
اگر ز
ماندن من یک جواب می خواهی
بدان که رفتنم از اشک دلبرم پیداست
سلطان سریر ارتضایی مولا
حق از تو رضا ز حق رضایی مولا
از نور رخت گشته منور عالم
تو معدن انوار خدایی مولا
ما ریزه خور خوان کریمت هستیم
محتاج تو و دست نعیمت هستیم
از روز ازل که جام حق نوشیدیم
مانند کبوتری مقیمت هستیم
امید آخر زهرا که راحت دل مایی
بیا به غصّه ی شیعه دمی به عقده گشایی
چقدر منتظر تو به سفره ی رمضانم
گذشت ماه زنیمه چرا؟ چرا؟ نمی آیی؟
امشب ز می ناب تو من سرمستم
بر خوشه ی انگور ضریحت دستم
کاری به کسی جز تو ندارم حیدر
گر خوب، و یا بدم گدایت هستم
دل بر خم گیسوی تو بستم عباس
گر روسیهم گدایت هستم عباس
بر جرم و خطا وگنهم خرده مگیر
از روی کرم بگیر دستم عباس
صد شکر ضریح اطهرت بوسیدم
از گلشن این حرم گلی برچیدم
بوی گل یاس تو چه مستم کرده
ای کاش به معرفت تو را می دیدم
نامت به لب و عشق تو بر جان دارم
برجود وعطا ولطفت ایمان دارم
تو باب فضایلی و باب حاجات
در کوی تو آبادم و سامان دارم