اشعار شاعر و مداح اهل بیت علیهم السلام حسین رضایی (حیران)

وَ بِشُکرِکَ مادِحَة

بسم الله الرحمن الرحیم

ای حاضر دوران منم آن غایب کویت
صد وای که من دیده ی بیدار ندارم

حسین رضایی (حیران)

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حیران» ثبت شده است

۱۷
خرداد

 

 بابای فضل وبخشش ورحمت تویی،امیر

بی دست کربلا،تو بیا دست من بگیر

 

می جوشد از دو دست کریمت،سخا و جود

حاتم به درگه تو بود ، ساءل وفقیر

 

هستی کتاب فضل و، کرم یک ورق ز توست

باب الحوایجی ونباشد تورا نظیر

 

ساقی کودکان حرم  گشتی و نبود

تکلیف و واجبی به ترتب چنین خطیر

 

نازم سقایتت که تو سقای خیمه ها

لب تشنه ای وبر لب دریا شدی اسیر

 

زینب رباب نجمه وکلثوم وکودکان

دست دعا گرفته ودر ذکر یا مجیر

 

گردیده ای محاصره در بین روبهان

گشته حسین در غم بی دستی تو پیر

 

آری دو دست ودیده به نیزه شده شکار

می افتد اینچنین فقط از پا به بیشه شیر

  • حسین رضایی
۱۷
خرداد


پس از تو ای پدر قدم خمیده

 

عجب ارثی به زهرایت رسیده

 

نه تنها قامتم  از غم کمان شد

 

که از هر تار مویم زد سپیده

 

برای یاری حیدر پدرجان

 

نگر زهرای تو با جان دویده

 

چهل ظالم علی را می کشیدند

 

فلک مثل علی تنها ندیده

 

کجایی تاببینی بین کوچه

 

عدویت پنجه بر رویم کشیده

 

به بازو و به پهلویم نظر کن

 

ببین از میخ در خونم چکیده

 

پدر شد محسنم نشکفته پرپر

 

که با ضرب لگد شد غنچه چیده

  • حسین رضایی
۱۷
خرداد

شدم خادمه در سرایت علی

وفا را منم جلوه ی منجلی

تو شمعی و دور تو پروانه ام

کنیزم.... مگو بانوی خانه ام

اسیر حسینم  فقیر حسن

به کلثوم و زینب منم مؤتمن

ادب را منم مادری مهربان

منم قبله گاه دل عاشقان

برای حسینت سپاه آورم

به شمس ملوکانه ماه آورم

قمر آورم گرد شمس ولا

سپر آورم بهر خون خدا

غلام آورم در ره زینبین

عصای حسن در رکاب حسین

دهم یاد او درس عشق وادب

کلامش چو قند و لبش چون رطب

علی جان سفارش نما بر حسین

بگو از کنیزت بر آن نور عین

بگو هدیه ام را نماید قبول

به حق مزار غریب بتول

بگو کربلا اذن میدان دهد

مبادا زند بر دلش دست رد

دلم خواهد اورا ببینم فدا

به راه حسین با دو دست جدا

شود افتخارم شه علقمه

به نزد نبی در بر فاطمه

  • حسین رضایی
۱۶
خرداد

شد قرص ماه کامل و مهتاب سرزده
دل پر گرفته تا حرم یار پر زده
مهتاب و ماه و دل به برِ ماه علقمه
بهر گدایی آمده حلقه به در زده

  • حسین رضایی
۱۶
خرداد

سیزده روز ز ماه رمضان می گذرد
حیف باشد که چنین است و چنان می گذرد
تا که وقت است بیا توبه ی نصوحی کن
چون زمان می گذرد آه زمان می گذرد

  • حسین رضایی
۱۶
خرداد


طی گشته ماه رحمت و با قلب پر زسوز

چشمم به راه مانده دوازده شبانه روز

ای آخرین امید بشر ای دوازده

آیا نظر به رو سیهان می کنی هنوز؟

  • حسین رضایی
۱۶
خرداد

یک دهه از رمضان رفت و دلم باز نشد

عقدهای دل تنگم به تو ابراز نشد

ترسم این است که گویم به خودم آخر ماه

از چه پایان غم هجر تو آغاز نشد 


  • حسین رضایی
۱۵
خرداد

 

مانند کوه پشت وپناه پیمبری

بر مصطفی تو همسر وبر شیعه مادری

عالم دخیل سفره ی احسان و جود تو

اسلام را تو منجی و همواره یاوری

آن ثروتی که داده خداوند دست تو

دادی به استواری دین دست دیگری

حاتم رسیده بهر گدایی به محضرت

از بسکه در کرامت از او سبقه می بری

این زهد و این کرامت واین بذل مالها

کافی است تا که گویمت از عالمی سری

ای جان فدای غصه ی وقت غروب تو

آهت کشیده آتش از اینجا به مشتری

اینکه کفن نداری و قلبت شکسته است

کرده کنون ز اهل سماوات دلبری

جبریل آمده دوسه قطعه کفن به دست

این تحفه ی خداست به رسم دلاوری

من مادری به غیر تو مادر نیافتم

والله به جز تو نیست به اسلام مادری

  • حسین رضایی
۱۵
خرداد


هفتم هر ماه دلم مضطر است

یاد گلوی کوچک اصغر است

در رمضان غم دو برابر شده

آب در این ماه گوارا تر است

  • حسین رضایی
۱۵
خرداد


شعر شب نهم

نهمین شب رسیده ای یاران

شب جانان شب جهانداران

شب شور و شب دل افروزی

شب سقّا ،شب سپه داران

ای خماران همه بپا خیزید

شب دلبر رسیده،دلداران

این چه عطریست در فضا امشب

که وزیده ز کوی عطاران

نرخ بازار یوسفان بشکست

ورشکسته شدند تجّاران

این ترنج ها اثر ندارد که-

-دشنه آمد به دست حضّاران

سینه ها چاک چاک او گردید

همه حکّاک همچو حجّاران

نام او نقش سینه ها گردید

مست او گشته پیر خمّاران

همه در صف به قصد رویت او

ولوله در میان زوّاران

دلبری کرده او ز ماه برین

الدخیل ای قرار ام بنین

یا ابالفضل ای گل حیدر

همچو مولا تویی تویی صفدر

در حماسه کسی حریفت نیست

ذولفقارت زابرویت یک پر

مژه هایت بلند و پی در پی

زده آتش به جان صد لشکر

چهره درهم کشیده، ای عبّاس

غم دشمن شدی ،یل خواهر

ای وفا داری تو سرلوحه

ادب از نخل تو گرفته ثمر

زائران حریم تو سرخوش

همه مست طواف روی قمر

ماه نورانی بنی هاشم

من گدایم گدای تو دلبر

این گدایی مرا شرف داده

تاج شاهی مرا بود بر سر

امشب از محضرت حرم خواهم

دوری تو زده به جان آذر

حک شده بر رخم به اشک جبین

الدخیل ای قرار ام بنین

الدخیل ای دخیل تو عالم

جنّیان و ملائک و آدم

حور وغلمان،پری و هرچه که هست

کرده بر آستان تو، سر، خَم

انبیا، اولیا و اهل خدا

با تو گشتند با خدا همدم

فانی قرب حق شدی عبّاس

حیف فرقت چنین شده درهم

دستهایت ز شانه افتاده

کم شدی ای زیاد من کم کم

با چه حالی به خیمه برگردم

کمرم شد خمیده از این غم

داغ تو می کشد مرا آخر

که نباشد به زخم تو مرهم

دشمنانم اگر مرا نکشند

می کشد این مصیبت اعظم

حرفی آخر بزن مرا کشتی

باز کن پلک ناز خود از هم

ای دلاور شدی تو نقش زمین

الدخیل ای قرار ام بنین

نا امیدانه شاه می آید

گاه بنشسته ،گاه می آید

پهلویش را گرفته با یک دست

خسته و بی پناه می آید

دم خیمه سکینه اش می گفت

عمه جان ذوالجناح می آید

به گمانم پدر خمیده شده

پس چرا بی سپاه می آید؟

ماه ام البنین کجاست پدر؟

مژده آور که ماه می آید

اهل خیمه همه هراسانند

پس عمو کی زراه می آید؟

از عطش آنچنان شده، در چشم-

-آسمان هم سیاه می آید

ساعتی بعد بر لب گودال

شمر هرزه نگاه می آید

ناله هایی ز مادرش زهرا

با دو صد سوز و آه می آید

یاسهایش شده بنفشه جبین

الدخیل ای قرار ام بنین

حسین رضایی(حیران)

  • حسین رضایی