مضمون شعر قدیمیه ولی خواستم منم با این مضمون شعری گفته باشم؛ « السلام علیک یا ساقی عطاشا کربلا »
ای مشک بیا و آبروداری کن
بر ساقی بشکسته دلان یاری کن
دستان علمگیر من افتاد ز تن
با یاری دندان تو علمداری کن
مضمون شعر قدیمیه ولی خواستم منم با این مضمون شعری گفته باشم؛ « السلام علیک یا ساقی عطاشا کربلا »
ای مشک بیا و آبروداری کن
بر ساقی بشکسته دلان یاری کن
دستان علمگیر من افتاد ز تن
با یاری دندان تو علمداری کن
صدای ناله دخت سه ساله
گمانم باز او در انتظار است
ز هجر روی بابش بی قرار است
گمانم خواب بابش را دوباره
رقیه دیده با آن جسم پاره
صدای ناله اش پیچیده در شهر
نموده خواب را بر چشم خود زهر
کند از سوز دل اینگونه آوا
بدین سان درد و دل با پور زهرا
پدر ای نور چشمان تر من
بیا بنشین تو اکنون در بر من
دگر صبرم به پایان است بابا
مرا با خود ببر در نزد زهرا
چنین می گفت آنکه خورده سیلی
پدر بنگر که رویم گشته نیلی
چنانکه رازها می گفت با گل
به ناگه روبرو شد گل به بلبل
خرابه شور و حال تازه دارد
رقیه با پدر آوازه دارد
الا ای مصحف خونین زینب
پدر خوش آمدی در این دل شب
بگو بابا چرا رنگت پریده
گلویت از چه اینگونه بریده
به ناگه شد صدای ناله خاموش
بیا عمه که خواهر رفته از هوش
خرابه پر ز غوغای دگر شد
دل « حیران » به کویش رهسپر شد
بیا پر کن جهانی را تو از نور
بیا و کعبه را کن تکیه گاهت
بیا قلبم دو تا کن با نگاهت
کجایی ای گل زیبای زهرا
کجایی معنی یاسین و طاها
کجایی ای که فرزند رسولی
کجایی میوه قلب بتولی
تویی آن یاسمین باغ حیدر
تویی فرزند تنهای پیمبر
منم « حیران » به دریای کمالت
منم گریان به دیدار جمالت
من تو را معشوق و عاشق دانمت
چون تویی عاشق به آل احمدی
کن نظر بر عاشقان سرمدی
ای حبیبم گوش کن آوای عشق
این بود درد دل و سودای عشق
من فراری از خودم سوی توام
بین گدای کهنه کوی توام
لیک با یک کوله بار پر رجا
بر درت آمد گدای پر خطا
گر کنی محروم از فیض و کرم
من فدایی تو در پشت درم
گر مرا از نصرت خود وانهی
نیستم من آن گدای گهگهی
من به پشت در به شور و زمزمه
می دهم ذاتت قسم بر فاطمه
کی خدا گر من گنه کاری بدم
حق کفو مرتضی منما ردم
شعبان 1417
شعبان 1419
حق علی مرتضی این بنده را یاری نما
سرمایه عمرم زکف رفته بفریادم برس
یارب به باقی مانده عمر کمم کاری نما
عمری به خواب غفلتم نادان و بی معرفتم
خود شو رفیقم یا مرا همراه بیداری نما
ترسم که مرگم سر رسد در این غم بیچارگی
دیرست بر بد حالِیَم ایندم نکوکاری نما
خود گفته ای من مونس در ماندگان عاصِیَم
بر این گدای عاصیت امشب تو دلداری نما
گر خانه عشق دلم با جرم خود فرسوده ام
بار دگر این خانه را یا رب تو معماری نما
روح نماز من چه شد؟ کو لذتی اندر دعا؟
حال مناجاتی بده سوزی به دل جاری نما
27شعبان 1419
یوسف زهرا بیا، التماست می کنم
ای تو درمان دل غصه دار فاطمه
یا معز الاولیا، التماست می کنم
من خجل هستم ز آن روی چون گلزار تو
رو سیاهم ای شها، التماست می کنم
بین که پابست توام، دل به تو دادم فقط
حاجت دل را گشا، التماست می کنم
گر چه بد هستم ولی ریزه خوارت گشته ام
سفره دار اولیا، التماست می کنم
رفته از کف آه من، منحرف شد راه من
ای چراغ راه ها، التماست می کنم
از قیامت غافلم، دردِ دنیا حاصلم
ای به دردِ من دوا، التماست می کنم
کن نگاهی سوی من، ای هلال ابروی من
ای حبیب با وفا، التماست می کنم
ربیع 1419
به اسلام و مسلمانی جفا شد
نقاب چهره ی تزویر و نیرنگ
به هتک حرمت دین برملا شد
چرا گردیده ای اینگونه بی تاب
ز بیداری اسلامی نترسیِ!
که این آب حیات توست دریاب
اگر پیغمبرم را دوست دارم
اگر با او فقط افتاده کارم
اگر او قبله حاجات من شد
اگر سوی مزارش رهسپارم
فقط او بوده در تاب و تب ماست
فقط او فکر هر روز و شب ماست
فقط او رحمةُ للعالمین است
دمادم یا محمد بر لب ماست
چه می دانید از دست کریمش
چه می دانید از قلب رحیمش
چه می دانید از آقایی او
چه می دانید از روح عظیمش
چه می دانید از رمز سعادت
چه می دانید از روح عبادت
چه می دانید از لطف و عطوفت
چه می دانید از عرض ارادت
ارادت بر نبی رمز عبور است
حضور محضرش غرقاب نور است
سفارش کرده او را پور مریم
حریم پاک او وادی طور است
محمد خاتم پیغمبران است
امیر و سرور و شاه زمان است
فقط پیغمبر ما مسلمین نیست
رسول آخر کل جهان است
1436